دیرینگی و جاودانگی
پیوندهای فرهنگی ایران و شبه قاره (9)
ایضاً؛
مرا از بادهی جامی فراغ یعنی چه سـبوسـبو وخـمخـم ایاغ یعنی چه
رباعی؛
دوشـینه بـر آسـتان یـار از سـر درد میمالـیدم سر و دو دسـت و رخ زرد
بر حلـقهی در دست زدم گفت چرا بیـهوده بود کوفـتن آهـن سـرد
وله؛
ای آمـده دیدن رخت وقـت صـبوح آثـار هـزارگـونه اسـباب فـتوح
انـوار نــکویی از رخـت میتـابد زانروستکه رویتشده آیـینهیروح
ایضاً؛
آنکـس که عـلم به نیکنامی افراشت در مـزرع دهـر تخـم نیکویی کاشت
نیـکونـامان، زنـدهی جـاویـدانند مـرد آن که بمـرد و نام نیکو بگذاشت*
اسماعیل عادلشاه هم مانند پدرش یوسف در استواری پیوند دربار خود با دربار ایران و زبان فارسی و فرهنگ ایرانی کوشید. به نوشتهی فرشته؛ پس از آنکه شاه اسماعیل صفوی از رفتار نیک اسماعیل عادلشاه با فرسـتادهاش به دربـار بهمنیان آگاه شد، نامهیی همراه کمر و شمـشیرگوهـرنشان و تحف دیگر پیش او فرستاد و درآن نامه وی را «مجد السّلطنه والحشمه والشّوکه والاقبال» خواند. «اسماعیل عادلشاه از لفظ وخطاب «شاهی» که بر زبان پادشاه عجم جاری شده بود، به غایت شادمان گشت [و] گفت:«اکنون شاهی به خاندان ما آمد.» و ... نقارهی شادیانه بنواخت و به سبب موافقت لباس حکم فرمود که جمله سپاه مغلزاده تاج سرخ دوازده ترک برسرنهند ... و نیز حکم کرد که روزهای جمعه وعیدین وسایر ایّام متبرّک بر منابر فاتحهی سلامتی شاه اسماعیل صفوی میخوانده باشند و این حکم قریب هفتادسال ـ تا آخر عهد علی عادلشاه ـ جاری بود ... [اسماعیل عادلشاه] درعلم موسیقی و شعر، علم مهارت برافراشتی و «وفایی» تخلّص نمودی و هیچ یک از سلاطین دکن به متانت و لطافت او سخن نگفته و این اشعار ازوست:
غزل؛
دل خـوبان ز قـید مهـر آزادست پنداری مدار دلـبری بر جـوروبـیدادست پنداری
مرا صدمحنت ازعشق توبردل میرسد هردم دل ویـران عاشق محـنتآبادست پنداری
پی نوشت :
* -
*به نام خداوند جان و خرد * ز الیگودرزم ، خاستگاهم دوزان . کارشناس مسایل فرهنگی شبه قاره ام و دوستدار بازسازی پیوندهای فرهنگی ایران و پاکستان: *پاسداری از پس افکند فرهنگی ایران در پاکستان مانند هزاران نسخه ی خطی و سنگ نبشته ی پارسی پراکنده در سراسر آن سرزمین * بهره مندی ایرانیان از اندیشه ی بلند و زیبای علامه محمّد اقبال لاهوری * آشنایی ایرانیان با پارسی گویان پاکستان
بازدید دیروز : 19
کل بازدید : 15072
کل یاداشته ها : 10